دانستن، چرا لذت بخش است؟

دانستنیهای همشهری یک مجله علمی بی نقص بود. آنقدر متنوع و جذاب که هر چه ورق میزدم بیشتر لذت می‌بردم.

البته این که جهان هم به طور پایان ناپذیری به ما علم پیشنهاد میدهد بی تاثیر نیست. یعنی هر نقطه ای که نگاه میکنی یک علم جدیدی جلوی مغز ما رژه میرود، یک دنیای جدیدی برای کشف و خلق کردن و گسترش دادن. به هر حال مغز طوری طراحی و توسعه داده شده که در این جهان تقریبا میتوان گفت بی سر و ته، یک معنایی بیابد.

این جمله را ببینید: “پرتاب سکه، رخدادی کاملا تصادفی نیست”

وقتی در جمعی یک جمله علمی میگویم، واکنش های مختلفی را مشاهده کرده ام:

1- خب به من چه؟! حالا دونستی چه فایده ای داره؟
(این دسته از موجودات دو پا، تفکر عمیق خاصی به جهان ندارند که خب مبارکشان و امیدوارم زندگی خوبی داشته باشند!)

2- نون میشه برات یا آب؟!
(این دسته آنقدر غرق بقاگرایی شده اند که همه چیز را در اینکه تبدیل به نان یا آب شود خلاصه میکنند که خب برای آنها آرزوی خوشبختی داریم از صمیم قلب!)

3- اهمممم
(احتمالا در زمان مطرح شدن مطلب ذهنشان درگیر چیز دیگری است یا اینکه شرایط فیزیکی و روحی فعلی شان حس و حالی برای علم باقی نمیگذارد که منطقی است!)

4- این ها همه نشانه خداست
(مشکل من این است که این دسته، معنا سازی خرافی را با نشانه های وجود خدا اشتباه گرفته اند و از همه چیز ساده انگارانه عبور میکنند)

5- چه جالب! …
(احتمالا در ادامه سعی در توضیح مسائل دیگری در طبیعت میکنند و نشان میدهند ذهن آنها هم دارای عمق است.)

به هیچ وجه قصد ندارم هیچکدام از این افراد را قضاوت کنم، هر کس در زندگی قایق خود را در رودخانه هستی میراند پس نحوه راندن با خودش، اما نکته اینجاست:
همین جمله ساده به طرز شگفت انگیزی اعماق مغز را قلقلک میدهد.

اولا چرا تصادفی نیست؟ مگر 50 50 نبود؟

خب اثر جاذبه بر طرفی از سکه که جرم بیشتری دارد با توجه به شکل متفاوت دو طرف سکه بیشتر است بنابراین احتمال اینکه طرف سنگین تر زیر بیاید بسیار بیشتر میشود.

حالا سوالات بعدی یکی پس از دیگری: جاذبه چیست؟ اثر جاذبه چیست؟ چه چیزی جاذبه را ایجاد میکند؟ جرم چیست؟ چرا پول به شکل سکه طراحی شده؟ سکه را که طراحی کرده؟ مسئله پول اصلا از کجا آمده؟! و …

یک انسان خردمند به جای پاسخگویی سریع به سوالات و یک پاسخگرایی بی فایده به دنبال سوالات عمیق تر و بهتر میگردد. بنابراین کسانی این لذت علم را تجربه میکنند که عمیق شده اند یا به عبارت بهتر فیلسوف زندگی خویش اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *