همهاش این است: چیزی پیدا کنی که دوستش بداری
و این جستوجوی بیپایان را زندگی نامیدند. و شاعران گفتند عشق… و عالمان گفتند حیات…
همان است که با شما هماهنگ میشود و ناگهان درونش گم میشوی.
همان برفی که دیروز، آب شد و رفت… و قاصدکی که از جا، پرت شد و رفت… و شاپرکی که حرفش، صوت شد و رفت…
در رویاها پیدایش میکنی… واقعی یا غیر واقعی لمس میشود. خواه یا ناخواه کشف میشود.
زیرا که عشق، معناست و نه وسیلهی رسیدن به آن.
هنوز چیزی نتوانسته بر علیهاش شود زیرا که خود از عشق آفریده شده
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق…