حتما شما هم تا به حال حوصلهتان سرریز گشته و چه معلوم همین الآن هم اینطور باشد. یافتن چیزی که عشق بیافریند و بیحوصلگی را لِه کند! سختترین کار انسان در عالم است. آیا راه حل دقیقی وجود دارد؟ بسیاری میگویند راحت شدن! آنها همیشه به دنبال راحت شدن و تمام شدن میدوند. آدمها بارها به خودکشی و خداحافظی با جهان فکر میکنند. اما آیا باید این را راه حل، حساب کنیم؟ با توجه به اینکه اگر صبر کنیم با مرگ طبیعی و بسیار شیک! از جهان به بیرون پرتاب خواهیم شد، پس عملاً این راه را منهدم شده حساب کنید.
اگر بگوییم هیچ چیزی از زنده بودن نصیبمان نمیشود ممکن است بیرحمانه باشد… درست است که یافتن هرچیزی که به گرمشدن سرمان کمک کند، در نهایت فقط نیاز به تفاوت را به ما نشان میدهد، اما همین نیاز به تفاوت است که به انسان بودن معنی میبخشد.
من کبوتری را میشناسم که هیچ وقت از پرواز دست نکشید…
گربهای که از گشت و گذار در کوچه ها حالش به هم نخورد…
مورچهای که هیچوقت نگفت دیگر خستهام…
و زنبوری که هنوز هم عسل پختن را رها نکرده…
اما آدم ها… این موجوداتِ باحال! که تنها یک چیز را بلدند: تغییر. تمام حیوانات، نمونههای کاملی از زندگی هستند، حال تکلیف انسان چیست؟
نه من، نه شما و نه هیچکس، نمیدانیم هدف این هستی چیست؟ البته خدا خودش گفته که “من کار بیهوده انجام نمیدهم”. از طرف دیگر همین خدا گفته “تمام موجودات در حال پرستش من هستند” و حال اگر به رفتارهای موجودات بنگریم همه بر اساس غرایزشان عمل میکنند.
تو را هر کس به سوی خویش خواند / تو را من جز به سوی تو نخوانم (مولانا)
و با این کلام، خلاصه تمام کلام ها را ساختم به طوری که آماده بهرهبرداری است. کاری را انجام بده که برایش آفریده شدی. همین.
حال هم من و هم شما و هم همه میدانیم که باید همانطور باشیم که هستیم.
2 Comments
عالی بود
مچکرم 🙂